خاطرات 12 ماهگی
21آبان محیای مامان امروز شیشه شیرت روی برای اولین بار با دستهای کوچیکت نگه داشتی. اما وسطاش ماهواره یه آهنگ قشنگ و رقصی گذاشت و مجبور شدی رقص رو به خوردن ترجیح بدی. در نتیجه شیشه رو ول کردی و شروع کردی به دست زدن 24 آبان 89 دخترم هر شب با اومدن بابا علی کلی ذوق می کنه. اما دخترم امشب باباشو ندید آخه بابا علی تا دیروقت سرکار بود ٢٥ آبان 89 دخترم با صدای تلفن میدوا سمت گوشی و میگه ع ل ی.خوشبحال باباییش روز عید قربون 26آبان که با کمک سحر تاتی میکنی خودت تنهایی داری جورابتو می پوشی گلم 27 آبان 89 وای چی بگم از تولد دختر گلم. که بخاطر محرم زود گرفتیم. ایشاله ...